یادداشت: دویدن ایرانی ها در سراشیبی!
به گزارش عاشقان علم الکترونیک، نوری که زمانی به عنوان یک گزینه برای راهنمایی تیم ملی معرفی می شد حالا در سراشیبی افتاده و بعید است آن استقبال و لبخندهای بزرگی که عادل تقدیمش کرد حالا در انتظارش باشد. حتی وقتی جایگاه تیم ملی خالی است.
اخراج نوری و دویدن ایرانی ها در سراشیبی!
احسان محمدی ، سه نفری که آن شب در قاب تلویزیون قرار دریافتد بعد از دوسال حالا هرکدام سرنوشت عجیبی پیدا نموده اند. عادل فردوسی پور و فرزندش -برنامه 90- رسماً از کنداکتور تلویزیون حذف شدند، کارلوس کی روش به کلمبیا رفت و الکساندر نوری که آن شب پیراهن شماره 14 کلودیو پیزارو را به عادل هدیه داد از سرمربیگری هرتابرلین برکنار شد.
خرداد 96 و بعد از دومین صعود به جام جهانی، ویژه برنامه 90 در استادیوم آزادی، زنده روی آنتن رفت. میز برنامه را پشت دروازه روبه روی اسکوربورد گذاشته بودند. پس زمینه تور دروازه و چمن استادیوم آزادی و سکوها چشم نواز بود. تیم ملی با پیروزی 2-صفر مقابل ازبکستان، صعودش را قطعی کرد. سردار آزمون و مهدی طارمی گل زدند تا کارلوس کی روش با یک تندیس کوچک از جام جهانی دور افتخار بزند.
آن شب ایران شاد بود. دومین صعود به جام جهانی و دیدن یک ایرانی-آلمانی پیروز که در بوندس لیگا سرمربی بود. الکساندر 38 ساله و خوشتیپ، فرزند پدری اهل رشت و مادری آلمانی و پدر مینو و آریان. آن شب عادل فردوسی پور برای الکساندر سنگ تمام گذاشت. شیب صعودی پیشرفت او آنقدر امیدوارکننده بود که حتی برخی می گفتند شاید اولین ایرانی باشد که سرمربی تیم بزرگی مثل بایرن مونیخ می گردد.
پسری که سابقه بازی در آلمان از رده جوانان تا بزرگسالان را داشت و مربیگری را هم آنجا یاد گرفته بود چرا نباید رویاپرداز باشد؟ اما او بعد از وردربرمن به اینگولشتات رفت. مثل ستاره ای که یک عکسش را از دیوارها بردارند و به انبار ببرند. اما خیلی طول نکشید که یورگن کلینزمن از الکساندر خواست تا به عنوان دستیار به هرتابرلین بیاید.
همان روزها نشریه بیلد دلیل این انتخاب را آشنایی کلینزمن با نوری دانست، چراکه نوری هم در آمریکا مدرسه فوتبال دارد و به همین واسطه با اسطوره فوتبال آلمان ارتباط داشت. ستاره یورگن در برلین اما ندرخشید، کناره گیری کرد و نوری جایش را گرفت. آغاز امیدوارکننده بود، 2-یک پادبورن را خارج از خانه شکست دادند اما شکست 5-صفر خردکننده مقابل کلن در خانه نابخگرددنی بود. دو تساوی مقابل دوسلدورف و وردربرمن انگار خارج از تحمل مدیران باشگاه بود. کرونا هم فوتبال را تعطیل کرد و به نظر آنها هم بی طاقت تر شدند و با انتخاب برونو لابادیا رسماً در خروج را به مربی ایرانی-آلمانی نشان دادند.
او که زمانی به عنوان یک گزینه کلیدی برای راهنمایی تیم ملی معرفی می شد حالا در سراشیبی افتاده است و بعید است آن استقبال و لبخندهای بزرگی که عادل تقدیمش کرد حالا در انتظارش باشد. حتی وقتی که جایگاه تیم ملی خالی است. 40 سالگی البته در مربیگری سنی برای احساس ناامیدی نیست. همه پپ گواردیولا نیستند و نباید انتظار داشت که مثل او در این سن افتخارات بزرگی را جشن بگیرند. اما الکساندر نوری حالا در آلمان هم به نظر یک گزینه آلترناتیو برای مربیگری نیست.
شاید وقتی به الکساندر پیشنهاد مربیگری در ایران داده شد، احساس می کرد که این جایگاه برای او کوچک است و البته حق دارد چشم اندازهای دیگری برای خودش تعریف نموده باشد اما مورد عجیب اینجاست که تقریباً هر دورگه - دوتابعیتی که تنه اش به تنه ما می خورد یا اسمش کنار ما می آید، یکدفعه از رادار خارج می گردد و گاهی در جزیره ای گمنام سقوط می نماید؟
اشکان دژاگه گرچه چند مصدومیت داشت و در تیم ملی برای ما خوب بود و الان هم در تراکتور به نظر درآمد چشمگیری دارد اما از لحاظ حرفه ای بازنده شد. او وقتی به عضویت تیم ملی درآمد در ولفسبورگ نام و اعتبار داشت، 26 ساله بود و با آن ولعی که بازی می کرد خیلی ها می گفتند در بوندس لیگا ستاره می گردد اما به فولهام پیوست، آنجا گم شد، به العربی رفت و... درست مثل فریدون زندی 25 ساله که شماره 10 کایزرسلاترن را می پوشید اما بعد از پیوستن به تیم ملی ایران حتی تا قبرس هم رفت!
قائل به تئوری توطئه و نقشه اجانب برای زهرچشم دریافت از ایرانیان پیروز دورگه - دوتابعیتی نیستم. قطعاً در این میان انتخاب های خودشان هم مهم است، از دانیل داوری تا رضا گوچی و الکساندر و اشکان و سامان قدوس و... همه شیب نزولی را طی کردند. اهل شکم احتمالاً بتوانند آن را به لذت و سرمستی ناشی از خوردن دوغ و کوبیده ربط دهند. معجونی که وقتی یک بار مزه اش زیر دندان رفت؛ آدم را از سختکوشی بازمی دارد و وادارت می نماید که لب جوی لم بدهی و گذر عمر ببینی و کی حالشو داره تمرین کنه؟!
منبع: ایران ورزشی