فکر یک خانه رصد می گردد از شکل تراس

به گزارش عاشقان علم الکترونیک، هر خانه ای برای ساکنانش مرکز دنیا است؛ مرکزی گاهی کوچک، گاهی عظیم، گاهی زیرپله، گاهی پنت هاوس. خانه جایی است برای یواشکی های آدم. اشک ها، بغض ها، لبخندها، تولدها و مرگ ها، در همه اینها خانه موضوعیت دارد، همه تصمیم های عظیم در گوشه ای از همین مفهوم اتفاق می افتد.

فکر یک خانه رصد می گردد از شکل تراس

تمام دنیا زیر رکاب اسبت باشد و در خانه سر آرام بر بالش نگذاری انگار پادشاه جهنمی و نگهبان جهنم باشی و خانه ای پر از شادی و نشاط داشته باشی، آرامش دنیا توی چشم هایت موج می زند. خانه هایی که این روزها در آن زندگی می کنیم اغلب جایی دارند به نام تراس یا همان بالکن خودمان.

تراس ساحل است، مرز است، عرشه است، یک جوری است که انگار در خانه ات هستی و نیستی. در کوچه و خیابان، پارک یا کلا دایره دید روبه رویت تصادف گردد، دعوا گردد، دزدی گردد و هر اتفاق دلهره آور دیگری گردد تو بر ساحل آرامشی نشسته ای و فقط نظاره گری. تراس را می گردد ویترین خانه ها دانست.

من در پرسه ها و قدم زدن های پساروزنامه، گاهی به تراس ها نگاه می کنم، با اشیا و اتفاقات بی جان در تراس قصه پردازی می کنم و آدم های خانه و پشت شیشه های تراس را حدس می زنم.

از چاوش(عکاس روزنامه) خواستم برود چندتایی تراس به سلیقه خودش عکاسی کند و بعد من بیایم برایشان قصه بسازم و خیالبازی کنم.

این قصه ها واقعی نیست. هیچ شناخت واقعی از این تراس ها ندارم، هرچه هست زاده خیال من است، شما هم گاهی توی شهر که قدم می زنید از این کارها بکنید، کیف می دهد.

آجر بهمنی هایی که زمانی هویت معماری تهران بوده و بعد قهر نموده اند و حالا وباره برگشته اند. من می گویم این تراس خانه یک تازه عروس است. یک تازه عروس که جنگیده. می توانسته از ایران برود و نرفته. مانده و ساخته. زن جوان عصرها که شمعدانی ها را آب می دهد برایشان موسیقی پخش می نماید و در پذیرایی عود روشن می نماید، پرده ها را جمع می نماید و تا قهوه دم بکشد ناخن هایش را سوهان می کشد.

آجر بهمنی معروف تهران و کاشی سفالی موسسه اطلاعات. چند روزنامه نگار در این تراس آمده اند و به ستون ها، گزارش ها و سوژه هایشان فکر نموده اند. چندنفرشان سال های جنگ و انقلاب از توی این تراس به ایران نگاه نموده اند و سیگاری گیرانده اند و آه کشیده اند. تراس را همان کاشی موسسه اطلاعات هویت داده. تراسی درست ایستاده در وسط تاریخ معاصر و همه پدیده های تلخ و شیرین آن سال ها تا اکنون. از تراس جام جم سلام می کنیم به تراس قشنگ موسسه اطلاعات.

در خانه، سالمند دارند. ما مردها نمی دانم چرا از یک سن به بعد فقط پیراهن آبی می پوشیم در خانه. انگار منتظر یکی شدن با آسمانیم و پر کشیدن. پیرمرد انگار فرشته ای است که همین دیشب بال هایش را شسته و آویزان نموده تا خشک شوند. تراس، آفتاب مستقیم خوبی دارد و لوله بخاری به آسمان رفته می گوید خانه ای سن و سال دار است. باید به چاوش بگویم به خانم خانه بگوید برای بند رخت گیره بخرد تا بال های فرشته را باد نبرد.

یک خانه معمولی نقلی است. تراس کوچکی است که بند رخت آویزان کردن در آن ممکن نیست. یک میز کوچولو دارد. میزی که رویش به سبک خانه های قدیم پر است از سرکه و آبغوره. حالا اما خبری از کوزه و خمره و دبه نیست. فقط چند تا بطری نوشابه خالی.

سمت چپ عکس و سمت راست عکس، حداقل 40سال با هم فاصله دارند. تراس سمت راستی شاید عصرها می نشیند و برای تراس سمت چپی از خاطراتش تعریف می نماید. از آوازهایی که در این کوچه زمزمه شد و معشوق دلش برای عاشق ضعف رفت. آفتابگیری دمده شده و گلدان هایی رنگ و رو رفته می گوید، صاحب تراس تا جایی دل و دماغ داشته به تراس داری بپردازد و از جایی به بعد ول نموده.

جعبه خالی یک جارو برقی، یک تلویزیون سیاه و سفید، یک انباری شیشه ای درست نموده اند و خرت وپرت ریخته اند و تقریبا همه را هم بریزی توی زباله دانی سر کوچه هیچ اتفاقی نمی افتد. خیلی از ماها در خانه هایمان پر است از وسایلی که نگه شان داشته ایم برای روز مبادایی که قرار است برسد. روز مبادا هیچ وقت نمی رسد و ما هیچ وقت به اینها احتیاج پیدا نمی کنیم.

پیرمرد و پیرزن تنها زندگی می نمایند. چندتایی وسیله هایشان از کار افتاده و بچه ها، نو و تازه اش را خریده و آورده اند، ولی دلشان نیامده خاطره هایشان را دور بریزند. خیلی در تراس رفت و آمدی ندارند و آنجا انباری شده.

سازنده پولش نرسیده نما را تکمیل کند. سازنده در شهرداری آشنا داشته و سرانجام کار گرفته. تواتر سرد نرده های تراس و نرده های پنجره باعث می گردد هرکس در تراس قرار بگیرد، انگار یک زندانی است که آمده هواخوری. مالک، زندگی برایش مهم نبوده و فقط ساخته که ساخته باشد.

یک کارگاه خیاطی انگار پشت شیشه ها زندگی می نماید. تویش چند کارگر مهاجر زیرنظر یک استاد آذربایجانی، کت و شلوار می دوزند. درکارگاه یک جفت مرغ عشق هم دارند. بوی نمناک کولر، بوی سیگار را غلیظ تر نموده است. بوی پارچه داغ شده از اتو و صابون خط الگو هم می آید.

خانه ای خسته که روزگاری تراس دلبری داشته است. صاحب این خانه، اهل دل بریدن نیست، اهل دل کندن. عادت دارد همه خاطرات را ولو کم با جزئیات و نصفه نیمه پیش چشمش باشند؛ خاطره یک چای خوردن با یک کتری زغالی در فشم یا شهریار یا سبدهای گلی که شاید خاطره عشقی و دیداری بوده و حالا فقط سبدهای خالیش را نگه داشته.

حامد عسکری - شاعر و نویسنده / روزنامه خبرنگاران

عکس ها: چاوش هماوندی - جام جم

منبع: جام جم آنلاین
انتشار: 17 مرداد 1400 بروزرسانی: 17 مرداد 1400 گردآورنده: lov-e.ir شناسه مطلب: 1607

به "فکر یک خانه رصد می گردد از شکل تراس" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "فکر یک خانه رصد می گردد از شکل تراس"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید